بوی خوب دستهای تو

من یاد گرفته م!

من هنوز سر جام ایستادم. با یک عالم زخم کهنه و تازه که من و به لجن کشونده. من هنوز سر جام ایستادم. من هنوز دوسِت دارم. دوسِت دارم، ولی یادت نره! این تو بودی که رفتی، تو نموندی، تو نخواستی، تو اونی بودی که جا زد. و یادم داد صاحب عمیق‌ترین عشق‌ها، عامل عمیق‌ترین زخم‌ها میشن.

...

+ماییم و موج سودا...

++من در توییتر: @kamand_mir

۱۱:۵۴

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا حالا شده فکر کنین آدما رو چقدر واقعی دوست دارین؟ یا اینکه هرکی رو به خاطر چی دوست دارین؟ شده کسی رو به خاطر اینکه آدم مهربون و خوش قلبیه، دوست داشته باشین؟

من همیشه از اونایی که بهم علاقه دارند، در شگفتم. ولی دوست داشتن اصلی مال اوناست که من و با همه ی بداخلاقی ها و سرد بودنام هم تحمل می کنند و هم دوست دارند. شما چند نفر رو اینطوری دوست دارید؟

...

+یکی از افتخاراتم اینه که چند تا از دیوونه های دنیا رو دوست دارم :) به غایت دیوانه... به غایت دوست دارم.

...

++افتخار دوم مربوط به اونیه که مغرور و سرد و احتمالا گنده دماغه... اونم دوست دارم عاقا :) اگر به من گوش می کنید میگم نه توی دوست داشتن عاقل باشید، نه تو دوست داشته شدن. من که "در انجمن عقل فروشان ننهم پای"

...

+++شیمی رو هم دادم. زنده هم هستم. خوب هم بود.

۲۰:۴۹

واقعا؟

دقیقا تو همین ساعت حجم بسیار زیادی از شیمی لعنتی باقی مونده و من هنوز باورم نمیشه براش یک روز فرجه گذاشتن... واقعا؟

نمی دونم سیاست های خرد و کلان آموزشی رو دقیقا کی تعیین می کنه ولی از این تریبون استفاده می کنم و به مسئولین سنجش آموزش و پرورش تبریک میگم به خاطر برنامه ریزی هاشون. خدا سایه شون رو از سر ما کم نکنه.

اگر قرار باشه ضعیفترین نهادمون رو نام ببرم، صد درصد اون آموزش و پرورش و شاخه های مربوط بهشه. از اون اولش بگیر که برنامه های آموزشی و تالیف کتاب ها و تعیین ایده ها و طرح های پایه های مختلف تحصیلیه، تا این برنامه نوشتن واسه امتحان ها... خیلی خوشحال میشم اگه یکیشون بیاد پشت یه تریبون و بگه استدلال های پشت این تصمیمات چیه؟

اون وقت توی این شرایط اسفناک آموزشی، ما درگیر اینیم که نکنه یه سند انسانی توی این حوزه اجرا بشه و خدای نکرده آسیبی به بدنه مستحکم و جون دارش بزنه!

...

واقعا؟!

+بازم اگر شما بفرمایید که به جای پست گذاشتن، برو درست و بخون، من حرفتون رو متین می دونم.

++من فقط روزی رو میخوام که مجبور نباشم به خاطر یه کتاب به درد نخور که هیچ علاقه ای هم بهش ندارم، شب رو تا صبح بیدار بمونم.

۰۴:۳۲

بشکن سکوتم و!

زیاد حرف نمی زنم، ولی حرف که می زنم سبک میشم. ناخودآگاه حالم خوب میشه. اصلا یادم میره حال بدم به خاطر کی یا چی بوده. وقتی حرف نمی زنم، یعنی نمی خوام حالم خوب شه. وقتی نمی خوام حالم خوب شه، یعنی حال بدم و دوست دارم. حال بدم دنیای منه. دنیای خصوصی و شخصیم که هیچکس به جز خودم توش زندگی نمی کنه. حال بدم، جزئی از منه. وطن منه...

منتها الآن خیلی وقته که دلم میخواد حالم خوب شه. عین این همه آدم که از وطنشون می بُرن و کوچ می کنن، دلم میخواد کوچ کنم از این حال بد که تو تمام تنم پخش شده. بشکنم سکوتم و تا این سیال سیاه ذره ذره از وجودم خارج شه. به یه رفیق نیازمندیم، یه شونه، یه لبخند، یه عشق... به کسی نیازمندیم که کنارش سکوتمون و بشکنیم... به یه "تو" نیازمندیم.

+دست من و بگیر، جرات بده به من

تا از نگفته هام، چیزی برات بگم...

++اذان گریه بلند است از مناره ی چشم

به روزه دار سکوتت بگو که افطار است

مسیح مسیحا

+++عکس از انیمیشن zootopia

۲۱:۵۷

واقعا سه شنبه ست؟!




بعد از تو تمام شبانه روز برایم نیمه شب معنی شده و از هفت روزِ هفته، تنها شنبه اش را به ارث برده ام.
اما تو همچنان نیا!

+واقعا انگار شنبه است! اونم شنبه صبحی که یک ساعت بعدش امتحان آسونی دارم و قراره گند بزنم بهش, از بس بد خوندم!

++
Kiss me hard before you go
Summertime sadness
I just wanted you to know
That baby, you the best

summertime sadness از لانا دل ری. برای این روزهای گرم و دلگیر تابستون_پاییزی.

۱۹:۲۷

درس و مدرسه هم یک جبر تاریخی ست!




بالاخره دارد نزدیک می شود روزی که باید پا به آن مجتمع لعنتی بگذارم و آماده شوم که برای ششمین سال متوالی، یک سوم شبانه روز را آنجا بگذرانم.
کلاسمان را احتمالا منتقل کرده اند طبقه ی بالا و حداقل می توانم خوشحال باشم که قرار نیست چهار دیواری هایی را تحمل کنم که خاطره ی اشک ها و لبخندها و دروغ هایمان را توی خودش دارد.
هنوز شروع نشده، خسته ام از روزهای آفتابیِ مهر که وصله می شوند به ابر و بارانِ آبان و روز میلادم که پل می زند به آذر سوزناک. خسته ام از پاییز و زمستان زیبایی که باید از پسِ پنجره های سبز رنگِ حفاظ دار تماشا شوند و پرده ی کرم رنگی که باید چشم های خیسم را بپوشاند.
خسته ام از کتاب ها و جزواتی که باید چند باره مرور شوند تا همچنان دانش آموز خوب همیشگی بمانم. خسته ام از هایلایت کردن نکات کتاب زیست. از کپی کردن تمرین های آبکی ریاضی از روی گام به گام. خسته از تمام این کارهایی که دوست ندارمشان.
هنوز آماده ی شروع کردن نیستم... چرا که قبل ها را قبل از شروع کردن، تمام کرده ام. من آبستنِ جنینِ سقط شده ی پنج سال قبلم. نمی توانم پا به سال ششم بگذارم.

+این نمی توانم ها به شش چپ، یا شایدم هر دو ششِ همه است. نمی توانم که برای یک دانش آموز معنا دارد. دانش آموز باید انجام دهد.
++به امید روزی که هیچکس محبور نباشد درس هایی که به دردش نمی خورند را در مخش فرو کند.روزی که دنبال کردنِ علایقمان نه پیامد اجتماعی داشته باشد و نه اقتصادی.
۰۱:۰۵

خراش




همیشه از آمدن های بعد از رفتن های طولانی بدم می آمده. فکر کن یک شب خسته کننده که کنار دریا دور هم جمعیم، چشمم می افتد توی چشمت و بعد می مانم که خب "چه می توانم بگویم؟". هیچ شبیه قبل ها نیستم. نه قلبم تند می تپد نه نفسم در سینه حبس می شود. فقط یک مشت حسرت کهنه در مشت هایم دارم که تو همانی هستی که بهت نرسیدم. همانی که خواستم و نرسیدم. خواستی و نرسیدی.

حالا جوری عوض شده ایم... جوری پیر و خسته شده ایم که حتی حرف ندارم با هم بزنیم. نگاه نداریم به هم بکنیم. این همان قسمت وحشتناک ماجراست. که ته قلب هامان احساساتی ست که سقطشان کرده اند و ما دیگر هیچ حرفی باهم نداریم. این همان است که بهش می گویند سرنوشت. سرنوشت قهوه ای شده... سرنوشت لعنتی...

و من نمی توانم به سرنوشت بگویم "من فقط او را می خواستم که عاشقش باشم."

اگر بیایی من هیچ نیستم. فقط حرفی ندارم که بزنم. حالا که نشده، همان بهتر که نشده باقی بماند. می شود لطفا نیایی؟

من همینجور دورادور عاشقت می مانم و در هاله ای از حسرت بهت نرسیدن زندگی می کنم. نیا جانم. من دورادور ها را دوست تر می دارم.


+ شمال اگر هستید یا خواهید بود و اگر روزی با "او" رفته اید و حالا جفتتان نیست، "شمال" را از رستاک و آبان دوست خواهید داشت.

۰۸:۴۰

بوی خوب دستهای تو

قسم به تخیل مشروط به تو

تو کجایی؟
در گستره ی بی مرز این جهان
تو کجایی؟
شاملو

+برای اینکه بنویسم و آرام شوم و اگر خواستید، بخوانید.
Designed By Erfan Powered by Bayan