بایگانی خرداد ۱۳۹۶ :: بوی خوب دستهای تو

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا حالا شده فکر کنین آدما رو چقدر واقعی دوست دارین؟ یا اینکه هرکی رو به خاطر چی دوست دارین؟ شده کسی رو به خاطر اینکه آدم مهربون و خوش قلبیه، دوست داشته باشین؟

من همیشه از اونایی که بهم علاقه دارند، در شگفتم. ولی دوست داشتن اصلی مال اوناست که من و با همه ی بداخلاقی ها و سرد بودنام هم تحمل می کنند و هم دوست دارند. شما چند نفر رو اینطوری دوست دارید؟

...

+یکی از افتخاراتم اینه که چند تا از دیوونه های دنیا رو دوست دارم :) به غایت دیوانه... به غایت دوست دارم.

...

++افتخار دوم مربوط به اونیه که مغرور و سرد و احتمالا گنده دماغه... اونم دوست دارم عاقا :) اگر به من گوش می کنید میگم نه توی دوست داشتن عاقل باشید، نه تو دوست داشته شدن. من که "در انجمن عقل فروشان ننهم پای"

...

+++شیمی رو هم دادم. زنده هم هستم. خوب هم بود.

۲۰:۴۹

واقعا؟

دقیقا تو همین ساعت حجم بسیار زیادی از شیمی لعنتی باقی مونده و من هنوز باورم نمیشه براش یک روز فرجه گذاشتن... واقعا؟

نمی دونم سیاست های خرد و کلان آموزشی رو دقیقا کی تعیین می کنه ولی از این تریبون استفاده می کنم و به مسئولین سنجش آموزش و پرورش تبریک میگم به خاطر برنامه ریزی هاشون. خدا سایه شون رو از سر ما کم نکنه.

اگر قرار باشه ضعیفترین نهادمون رو نام ببرم، صد درصد اون آموزش و پرورش و شاخه های مربوط بهشه. از اون اولش بگیر که برنامه های آموزشی و تالیف کتاب ها و تعیین ایده ها و طرح های پایه های مختلف تحصیلیه، تا این برنامه نوشتن واسه امتحان ها... خیلی خوشحال میشم اگه یکیشون بیاد پشت یه تریبون و بگه استدلال های پشت این تصمیمات چیه؟

اون وقت توی این شرایط اسفناک آموزشی، ما درگیر اینیم که نکنه یه سند انسانی توی این حوزه اجرا بشه و خدای نکرده آسیبی به بدنه مستحکم و جون دارش بزنه!

...

واقعا؟!

+بازم اگر شما بفرمایید که به جای پست گذاشتن، برو درست و بخون، من حرفتون رو متین می دونم.

++من فقط روزی رو میخوام که مجبور نباشم به خاطر یه کتاب به درد نخور که هیچ علاقه ای هم بهش ندارم، شب رو تا صبح بیدار بمونم.

۰۴:۳۲

بشکن سکوتم و!

زیاد حرف نمی زنم، ولی حرف که می زنم سبک میشم. ناخودآگاه حالم خوب میشه. اصلا یادم میره حال بدم به خاطر کی یا چی بوده. وقتی حرف نمی زنم، یعنی نمی خوام حالم خوب شه. وقتی نمی خوام حالم خوب شه، یعنی حال بدم و دوست دارم. حال بدم دنیای منه. دنیای خصوصی و شخصیم که هیچکس به جز خودم توش زندگی نمی کنه. حال بدم، جزئی از منه. وطن منه...

منتها الآن خیلی وقته که دلم میخواد حالم خوب شه. عین این همه آدم که از وطنشون می بُرن و کوچ می کنن، دلم میخواد کوچ کنم از این حال بد که تو تمام تنم پخش شده. بشکنم سکوتم و تا این سیال سیاه ذره ذره از وجودم خارج شه. به یه رفیق نیازمندیم، یه شونه، یه لبخند، یه عشق... به کسی نیازمندیم که کنارش سکوتمون و بشکنیم... به یه "تو" نیازمندیم.

+دست من و بگیر، جرات بده به من

تا از نگفته هام، چیزی برات بگم...

++اذان گریه بلند است از مناره ی چشم

به روزه دار سکوتت بگو که افطار است

مسیح مسیحا

+++عکس از انیمیشن zootopia

۲۱:۵۷

بوی خوب دستهای تو

قسم به تخیل مشروط به تو

تو کجایی؟
در گستره ی بی مرز این جهان
تو کجایی؟
شاملو

+برای اینکه بنویسم و آرام شوم و اگر خواستید، بخوانید.
Designed By Erfan Powered by Bayan